نوشته هایی از تبریز


چشمهایت را باز کن آقای خاتمی

Posted in Uncategorized by tabriz26 on March 11, 2012

احتیاج به دکتر داری آقای خاتمی، چشم ها و گوشهایت احتیاج به دکتر دارند، خوب نگاه کن، خوب بشنو .. مردم خطه آذربایجان سالها بود که دیگر این نظام را درون زباله دان می دیدند، اگر خوب نگاه کنی حالا دیگر کمتر کسی در سرزمینم ایران این نظام را میشناسد و ارزشی برای آن قائل است، نظام تو خونین است، نگاهش که می کنی خون می بینی، نظام عزیز تو مرده است آقای خاتمی، خیلی وقت است حرف از فاصله گرفتن مردم گذشته، عزیز تو مرده است آقای خاتمی، می دانم  مرگ عزیزان را باور کردن سخت است،  اما این حقیقت دارد

پی نوشت :ما با نظام قهر نیستیم ولی نگران و ناراحت از این هستیم كه مردم با آن فاصله بگیرند

سیرک انتخاباتی جمهوری اسلامی

Posted in Uncategorized by tabriz26 on March 2, 2012

بینایی

Posted in Uncategorized by tabriz26 on March 2, 2012

می دانم در شهر من، تبریز، انسانها رای نمی دهند اما اینجا، در تهران، پرنده هم پر نمی زند

و اسکار از آن ایران است

Posted in Uncategorized by tabriz26 on February 27, 2012
در زمانی که سخن از جنگ، تهدید، و خشونت بین سیاستمداران مبادله می شود، نام کشورشان، ایران، در اینجا از دریچه فرهنگ باافتخارش به زبان مى‌آید، فرهنگ غنى و کهنی که زیر غبار سنگین سیاست پنهان شده است. من با افتخار این جایزه را به مردم کشورم تقدیم مى‌کنم، مردمى که به تمام فرهنگ‌ها و تمدن‌ها احترام مى‌گذارند و از خصومت و خشونت بیزارند

تبریز

Posted in Uncategorized by tabriz26 on February 17, 2012

نام تبریز بسیار والاتر از آن است که من باب استفاده ابزاری، کلام عده ای پست صفت باشد

سخت بود شنیدن نام آنجا که خاکش را سرمه چشم می کنم، از زبان آنانکه منفورند در این خاک و البته در خاک میهنم

    پی نوشت : آنچه شنیدنش خون را به جوش می آورد البته بسیار خلاصه تر

Next Page »